محل تبلیغات شما

« لبخند خدا »



انگار همین دیروز بود

انگار همین دیروز بود که من و تو
 
دو جوان بلند پرواز با آمال و آرزوهای والا
دست در دست یکدیگر راهی پر فراز و نشیب و ناشناخته را آغاز کردیم.

انگار همین دیروز بود، نه چهار سال پیش!
که بیخبر از دشواری ها و ناملایمات پذیرفتیم روزها را با هم سپری کنیم،
و دوشادوش یکدیگر گام برداریم.

ازدواج، این هندوانه سر بسته به کام ما شیرین آمد»

به لطف الهی و به یمن وجود تو، 
زندگی معنا یافت و رنگی نو به آسمان دلم پاشیدی.
خاصه با تولد ثمره عشق مان، ایمان جان، که زیبایی ها هزاران برابر شد.

و عشق همسرانه تو، پدرانه،
دلسوزی هایت زیباتر، بی خوابی هایت عمیق تر شد.
همیشه قدر دان زحماتت هستم،
و همیشه مانند روز اول، مانند همان روز اول دوستت خواهم داشت.

بهترینم، چهارمین سالگرد باهم بودنمان مبارک. ۱۳۹۸/۶/۲ 


الان تو ماه هفتم، پسر نازم کلی بزرگ شده
 
شکمم کلی خارش داشت یهو از دور که تو آینه

دیدم فکر کردم زخمی شده. رفتم نزدیک تر متوجه

ترک های رو شکمم شدم که نشونه ی کوتاه تر 

شدن انتظار نازنینم هست. 

من این ترک های شکممو خیلی دوست دارم و میخوام همیشه برام یادگاری بمونه.



پی نوشت: دیروز مامان بزرگ توران چه حرف قشنگی زد.

بهم گفت به دولتی پسرت خوب چند ماهه همه فامیلاتو میگردیا.

تا حالا ازین دید به این سیر و سیاحت چند ماهه ام نگاه نکرده بودم

آخه تنها چیزی که شب و روز ذهنمو درگیر و دلگیر کرده بود دوری از عشقم باباجونت بود.

راستی پریروز ششم اردیبهشت سالروز بله برون مون بود.

دو سه روزی بود نت نداشتم تا اینکه دیشب همراه عمه گلشن برگشتم کازرون خونه بیگ آتا

گمونم یه بیست روزی میشد که خونه ی حاج بابا بودم. ۲۲ فروردین بیمارستان مسلمین ثبت

 نام کردم. یه سری کلاس های آموزشی هم از طرف بیمارستان برا مادرای باردار برگزار

 شده بود که من هشت جلسه اش رو پشت سر هم رفتم تموم کردم. ۲ اردیبهشت هم همگی

 رفتیم عروسی دختر عمو سولماز اما جای بابایی حساااااابی خالی بود اخه کارای شرکت

 شون شلوغ بود و نتونست بیاد. 

خلاصه من امروز اینجا کنار بیگ آنا هستم. از صبح پاشدم کل خونه رو رفت و روب کردم

 ناهار درست کردم چایی هم دم کردم و الان دارم استراحت میکنم. کمرم حسابی درد گرفته

 ، نه به این پهلو و نه به اون پهلو نمی تونم دراز بکشم و بخوابم. الان چن روزه که اصلا شبا

 نتونستم بخوابم. 

راستی من و بابایی تصمیم گرفتیم تو شناسنامه اسم زیبای آترین رو برات انتخاب کنیم که 

به معنای زیبایی و درخشندگی هست. آرزو میکنم ازین اسم خوشت بیاد پسر گلم عمـــــرم


میشنوی؟

صدای طراوت صدای تازگی صدای شادی

 صدای باران است 

بوی خاک  نم  خورده

چه شب شورانگیزی ست امشب.

صدای چک چک باران خواب  را  از چشمانم گرفته،

فضا مملو از بوی باران است

و نغمه ای عاشقانه بر زبانم جاریست:

 هر کجا هستم باشم

آسمان مال من است

پنجره ، فکر و هوا

عشق و زمین مال من است!


و  نَفَخْتُ فیٖه مِنْ روحِی

پی نوشت: امروز یکی از قشنگ ترین روزهای منه چون در این روز ، عززززیزتر از جانم چهار ماهه شده و روح در او دمیده شده. چه لحظات شیرینی 

آخرین جستجو ها

تفریحی|سرگرمی|دانلود موزیک دوربین باز Carolyn's blog ewimloge روایت عاشورا bahinfiehib tebestuco Shawn's blog John's notes مشاور املاک ومسکن داریوش(شمال -بابل)