محل تبلیغات شما
دو سه روزی بود نت نداشتم تا اینکه دیشب همراه عمه گلشن برگشتم کازرون خونه بیگ آتا

گمونم یه بیست روزی میشد که خونه ی حاج بابا بودم. ۲۲ فروردین بیمارستان مسلمین ثبت

 نام کردم. یه سری کلاس های آموزشی هم از طرف بیمارستان برا مادرای باردار برگزار

 شده بود که من هشت جلسه اش رو پشت سر هم رفتم تموم کردم. ۲ اردیبهشت هم همگی

 رفتیم عروسی دختر عمو سولماز اما جای بابایی حساااااابی خالی بود اخه کارای شرکت

 شون شلوغ بود و نتونست بیاد. 

خلاصه من امروز اینجا کنار بیگ آنا هستم. از صبح پاشدم کل خونه رو رفت و روب کردم

 ناهار درست کردم چایی هم دم کردم و الان دارم استراحت میکنم. کمرم حسابی درد گرفته

 ، نه به این پهلو و نه به اون پهلو نمی تونم دراز بکشم و بخوابم. الان چن روزه که اصلا شبا

 نتونستم بخوابم. 

راستی من و بابایی تصمیم گرفتیم تو شناسنامه اسم زیبای آترین رو برات انتخاب کنیم که 

به معنای زیبایی و درخشندگی هست. آرزو میکنم ازین اسم خوشت بیاد پسر گلم عمـــــرم

1398/6/2 چهارمین سالگرد باهم بودنمان!

1398/2/8 یادگاری قشنگم

۱۳۹۸/۲/۷ گذران بهتـــــــرین روزای زندگیم همراه عشقم و پسرم آترین جان

هم ,رو ,خونه ,آترین ,بیمارستان ,۲ ,نه به ,پهلو و ,و نه ,به اون ,اون پهلو

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Sebrina's life نغمه ادبی فرهنگی نیمه پر لیوان ذکر و عرفان Julian's blog plicmotechti overcleance وبلاگ دبیرستان شهید آهنگری ناحیه دو ارومیه [رضاغیبی] دانشگاهی برای شما دانلود آهنگ شاد جدید